شمّاس شامی
«شماس شامی» رمانی است نوشته مجید قیصری(-۱۳۴۵)، نویسنده معاصر ایرانی است.
داستان اگر اجازه ندارد تاریخ را تحریف کند، اما این توان و ظرفیت را دارا است که تاریخ را از زاویهای نو به روایت بنشیند. گویی که آن را دوباره میآفریند.
در شماس شامی، برههای از تاریخ مکرر، باز هم تکرار میشود و هنوز نامکرر است.
در بریدهای از کتاب میخوانیم:
«شب عجیبی را در دیر یوحنای قدیس گذراندیم. شیفتگی سرورم نسبت به کاروان اسرا به حدی بود که پدر آگوست تینوس مجبور شدند به سرورم تذکر بدهند که در شأن ایشان نیست که در مقابل راهبان دیر اینگونه اختیار خود را برای دیدن کاروان اسرا از دست بدهند!
وقتیکه سرورم گفتند: «مگر این اتفاق کم چیزی است؟»
پدر آگوست تینوس گفتند: «این واقعه هر چه که میخواهد باشد. این حیرت شماست که مرا ناراحت کرده.»
در همینجا بر خود لازم میدانم به استحضار حضرتعالی برسانم که نَسب سرورم به یکی از نوادگان حضرت داوود نبی میرسد و این مسئلهای نبود که همگان از آن مطلع باشند. من و راهبان دیر خیلی اتفاقی از این مهم باخبر شدیم. روز عید پاک دو سال پیش بود که همهی راهبان دیر میهمان سرورم بودند. در آن مجلس بود که پدر آگوست تینوس از سرورم خواهش کردند تا شجرهنامهی خود را نشان راهبان دیر بدهند تا ایشان از نزدیک با یکی از شجرهنامههای حقیقی آشنا شوند. البته سرورم از این قضیه کمی مکدر شدند ولی پدر آگوست تینوس گفتند قصدشان دادن درسی عملی به راهبان دیر بوده؛ منظور دیگری ندارند؛ غرض نه فقط دیدن پوستی چروکیده و کهنه باشد، بلکه دیدن کسی که از نسل و ذریهی پاکان باشد؛ ولی این شخص هیچ دلیلی برای فخرفروشی و بزرگی در خود نمیبیند. و این سیرهی عملی عیسیمسیح است. سرورم موافقت کردند. به این شرط که این راز در همینجا باقی بماند.»